باسمه تعالي
جهان نیوز - سعید نوروزی: تاریک بود، شب رَجَز میخواند، صدای غل و زنجیر میآمد،همین! و جز آن فقط سکوت بود! چشمها، به تاریکی عادت کرده بودند و سکوتش در گوشها فریاد میکشید. درختها یخ زده بودند، ماهیها خواب بودند، و پنجرههای رهایی یکی پس از دیگری بسته میشدند. یاد باران کم کم از ذهن زمین پاک میشد، هر رهگذری را به خواب ابدی فرا میخواند؛ و این چنین شب رجز میخواند، و یکهتاز میدان بود تا اینکه بلبلان از آمدن صبح خبر دادند…قبل از صبح بود که خبر در اندام شب پیچید. شب به خود نالید، تلألو نور خورشید از مشرق زمین بر جهان خفته تابید. صدای قدمهای نور همه را از خواب بیدار کرد!
خورشید با تمام عظمتش از پشت ابرهای تیرهی روزگار طلوع کرد؛ آمد و به یک چشمبرهمزدنی، طومار عمر چندین هزار سالهی شب را مچاله کرد، روح زمستان را به زنجیر کشید و در تقویم زمانه، نام بهار را نوشت. خورشید تابید و سِحر کلامش، گرم و نافذ، در دل و جان شهر نفوذ کرد و طلسم تسخیرناپذیر را شکست و باطل کرد...
صبح که شد همه آمده بودند! همه برای امام بودند و امام برای همه و امت همراه امام برای خدا... ایران پس از سال ها شد ایران اسلامی!
حالا بیشتر از سی سال از آن روزها میگذرد، روزهای خوب و بد بـر ایرانمان گذشت! جنگ ها گذشت! فتنه ها گذشت! عده کمی از انقلابیون ریزش کردند! بعضی ها خوارج و بعضی ها بی بی سی و بعضی ها هم شمر شدند اما این انقلاب از پا نیفتاد، زخم خورد اما از راهش برنگشت! ناامید نشد! بلکه مصمم تر و با قدرت بیشتر به راهش ادامه داد... آری سه دهه است که در ظلمت و تاریکی اینجا چراغی روشن است. امید همه مستضعفان اینجاست! به من، به تو؛ و ما همان دبستانیای هستم که این انقلاب و کشور به ما چشم امید بسته بود...
نظرات شما عزیزان: